دقيقا امروز وارد نهمين ماه انتظار بعد از مديكال شديم. اين روزها خيلي دارن سخت ميگذرن. خدا رو شكر سلامتي هست اما واقعا كل 4 سال انتظار به كنار و انتظار از اسند پارسال كه مديكال بدست شديم و اميدوارم به رفتن تا خرداد و بعد شهريور و حالا آذر يا نهايتا فروردين ديگه خيلي داره ميره تو اعصاب. اين روزها شركتمون اصلا شرايط خوبي نداره و همه در حال سوء استفاده از مدير هستند و دوره هاي كلان ميرن و ماموريت رو به عنوان باج از مدير براي فرستادن نور چشمي به ماموريت بهتر ميگيرن و همه در حال جيم زدن تو ساعت كاري و انجام كليه امور شخصي و خريد تو ساعت كاري بدون زدن كارت هستند. ديگه داره حالم ازاين شرايط بهم ميخوره. دقيقا اسفند همين احساس رو داشتم كه مديكال اومد و فكر ميكردم كه ديگه تا 3-4 ماه آينده تكليفم معلوم ميشه و اين شركت و كشور رو با اين آدمهاش ترك خواهم كرد،‌اما از وقتي رفتيم تو 9 ماهگي انتظار ديگه صبرم تموم شده و همه چيز برام غير قابل تحمل شده. بيچاره همسرم هم داره همين شرايط رو تجربه ميكنه قلا كه مديرشون سوييسي و برزيلي بود اصلا مشكلي نداشت و هيچوقت نديده بودم كه شكايت كنه اما از وقتي مديرشون يكي از همكاران ايرانيشون شده شرايط رو براشون خيلي سخت كرده و با اينكه ممكنه چند ماه ديگه كارمون درست بشه و بريم داره دنبال كار ميگرده و هر روز ميره يه شركتي براي مصاحبه. من هم امروز رفتم تو linkedin و irantalent فايلهام رو بروز كردم و دارم براي كار جديد apply ميكنم بدون هيچ انگيزه و اميدي. تنها اميدم مشخص شدن وضعيتمون و ادامه زندگي با تكليف مشخصه چون خونه و وسايل تكراري و ديدن تعويض دكوراسيون و خونه ديگران داره ميره تو اعصابم. اميدوارم تا آخر اين ماه پاس ريكويست بشم. يعني ميشه خدايا يعني ميشه وسايلي رو كه الان چند ساله گذاشتم گوشه خونه رو حراج بزنم. يعني ميشه لباسها و كفشهايي رو كه از آلمان آورديم و اكثرشون رو به اميد استفاده تو كانادا استفاده نكرديم رو بزارم تو چمدون و بريم به سوي زندگي جديد پر از اميد، برام دعا كنيد دارم يواش يواش نگران ميشم.